وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

خاطره زیبای دکتر گروپ از پرفسور مجید سمیعی


یک دختر کوچک به داروخانه رفت و گفت: معجزه دارید؟

مﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ؟ !
ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺪﯼ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻡ ﮔﻨﺪﻩ ﺗﺮ
ﻣﯽ ﺷﻪ !
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻩ ، ﻣﻨﻢ ﻫﻤﻪ
ﭘﻮﻝ ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺨﺮﻡ .
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ، ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ
ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﯿﻢ.
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻩ ، ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﯾﺪ .
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﺻﺪﺍﺋﯽ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﭘﻮﻝ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺷﻤﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻋﺎﻟﯿﻪ ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﺮﺍﯼ
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﺕ !
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻮ
ﺑﺒﺮ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮﻥ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﻬﯿﻪ
ﮐﻨﻢ؟ !
ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺺ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻣﻐﺰ ﺑﻮﺩ
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻞ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻫﯿﭻ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﺷﺪ.
ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ .
ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺴﺮﮎ ﺻﺤﯿﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
دکتر ارنست گروپ رئیس سابق بیمارستان هانوفر المان .......
چندی پیش این خاطره رو در یک کنفرانس علمی مطرح کرد ....
و اون مرد جراح کسی نبود جز
..... پروفسور مجید سمیعی ......

حاتم طائی شدن پادشاه عربستان.........

در این مطلب توجه شما مخاطب گرامی را به دست و دل بازی عبدالعزیز بن عبدالرحمن پادشاه عربستان نسبت به یهودی ها آشنا می کنیم. با ما همراه باشید تا با حاتم بخشی از نوع وهابی ها آشنا شوید! 
 
   از کیسه خلیفه می بخشد: 
 این ضرب المثل را زیاد شنیده اید اما واقعا مراد و کنایه از این ضرب المثل چیست؟ 
 
هر گاه کسی از کیسه دیگری بخشندگی کند و یا از بیت المال عمومی دست و دل بازی نماید عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحا می گویند: 
 «فلانی از کیسه خلیفه می بخشد.» 
 
اما شاید بگویید این ضرب المثل چه ربطی به بحث در مورد وهابیت و آل سعود دارد. پس توجه شما را به نامه جناب عبدالعزیز پادشاه عربستان جلب می نمایم 
 
«من ، سلطان عبدالعزیز فرزند عبدالرحمن الفیصل السعود، هزار بار نزد جناب “برسی کوکس” نماینده بریتانیای بزرگ اعتراف می کنم که هیچ ممانعت و مخالفتی با دادن سرزمین فلسطین به یهودیان بیچاره و یا هر کس دیگری که بریتانیا صلاح می داند، ندارم. بنده تا قیامت با بریتانیا هم رأی و نظر هستم.» 
 
«بسم الله الرحمن الرحیم 
 
انا السطان عبدالعزیز ابن عبدالرحمن الفیصل السعود أقر و أعترف الف مرّة للسیر برسی کوکس مندوب بریطانیا العظماء لا مانع عندی من إعطاء فلسطین للمساکین الیهود او غیرهم کما تراه بریطانیة التی لا أخرج عن رأیها *حتی تصیح الساعة.»
 
 
 
حالا شما بگویید: 
 
آیا این ضرب المثل شامل حال وهابی ها می شود یا خیر؟ 
 
توجه داشته باشید که انسان نباید همیشه قسمت خالی لیوان را ببیند. گاهی باید قسمت پر لیوان را دید. باید از عبدالعزیز تشکر کرد  که ایران. عراق. سوریه. مصر و سایر کشورهای اسلامی را هم هدیه نداده است!
کد

خاطره ای تکان دهنده از شهید چمران........


چمران،‌ لبنان: هر روز به دیدار جوانان جنگنده در سنگرها می‌رفتم. یک روز کنار خیابان، پشت دیواری بلند ایستاده بودم و کمین‌گاههای روبرو را نگاه می‌کردم. خیابان سا کت بود و من در دنیایی از بهت و حیرت سیر می‌کردم. آن طرف خیابان در ده متری من خانه‌ای بود که بچه‌ای دو یا سه ساله در آن بازی می‌کرد. یک دفعه آن بچه به میان خیابان دوید. بدون اراده فریادی که تا به حال نظیرش را نشنیده بودم، از اعماق سینه‌ام بلند شد. در همین حال مادری جوان و مضطرب جیغ زد و با پاهای برهنه به میان خیابان دوید. هنوز دستش به کودک نرسیده بود که صدای تیر بلند شد. زن چرخی زد و به زمین افتاد. دست بر سینه گذاشت و خون از میان انگشتانش فواره زد. دستش رابه طرف بچه دراز کرد و گفت: «آه فرزندم! آه فرزندم!...» نتوانستم تحمل کنم. جای صبر نبود به سرعت خود را به وسط خیابان رساندم، بچه را بلند کردم و خود را به طرف دیگر خیابان به داخل خانه کشاندم. گلوله بر سرم می‌بارید و بچه زیر بازویم دست و پا می‌زد. به مادر نگاه کردم. هنوز دستش به طرف فرزند دراز بود. وقتی از سلامت ما اطمینان یافت، آهی دردناک کشید و سرش را بر زمین گذاشت. بچه را در گوشه‌ای گذاشتم و آماده نجات مادر شدم. در این هنگام دوستان رزمنده‌ام از هر گوشه، رگبار گلوله به سمت روبرو روانه کردند. کمتر از یک ثانیه ، مادر را به خانه کشاندم. بچه خود را در آغوش مادر انداخت. مادر آهی کشید و بچه را به سینه سوراخ شده خود فشرد. بچه گریه می‌کرد و از گوشه چشم مادر، اشک سرازیر بود. بعد از چند لحظه دست مادر، آرام‌آرام شل شد. آری، او جان داده بود. ..