دلم میخواست یه بلندگو داشتم که باهاش میتونستم با همه ی 7 میلیارد ادم این کره ی خاکی حرف بزنم و بهشون بگم که خدا شاهده این مسلمونا خشن نیستن ..........این چیزی که از داعش میبیند اینا به اسم اسلام دارن جنایت میکنن وگرنه پیغمبر ما رحمه للعالمینه حتی از کافری که هر روز رو سرش شکمبه گوسفند می انداخت عیادت میکنه........اینا به اسم اسلام دارن فقط جنایتهاشون رو توجیه میکنن..........دلم میخواست بگم مسلمونا مهربونن...دلم میخواست این حرفام رو باور کنن تا به بهانه ی داعش روسری از سر اون زن تو مترو در اروپا کشیده نشه........
منبع:وقتی که صدام تا دو تا خونه اونور تر نمیره؟!!
حجتالاسلام قرائتی:
اگر در اینجا پسر من حضور داشت و 6 بار من او را صدا بزنم که آقازاده با شما هستم و او در این 6 بار جواب من را ندهد، شما نمیگویید، چه پسر بیادبی!
حال اگر کسی که صدای اذان را بشنود، دو بار «حی علی الصلوٍة»، دو بار دیگر «حی علی الفلاح» و بار دیگر «حی علی خیر العمل» به او گفته شود و همچنان نسبت به اقامه نماز بیاهمیت باشد، این شخص بیادب نیست!؟
گوشی رو جا گذاشته بودم جایی.... بعد یکی دوساعت پیداش کردم دیدم یه نفر که شمارش اشنا نیست چند بار زنگ زده.. طبق معمول برا اینکه بدونم کی بود زنگ زدم دیدم رد تماس داد !!!! بعد چند دقیقه پیام میده میگه اگه میخوای باهام دوست بشی اول یه شارژ 5000 تومنی بگیر!!!!!!!!!! خداییش از این اعتماد به نفسش کفرم در اومد خیلی خودمو کنترل کردم تا چیزی نگم ........برنارد شاو یه جمله ی جالب داره که میگه
زندانی کردن مجرمان البته کار خوبیست ولی اگر میشد احمق ها را هم به زندان انداخت دنیا دیگر بهشت میشد
منبع :همه رو برق میگیره ما رو باطری سوخته
رفتم یه تله موش چسبی از داروخانه بگیرم دیدم خانومه با سر و وضعی عجیب و یک سگ تو بقل داره با دکتر دامپزشک حرف میزنه و از وضعیت (شانتی) میگه !!! میگفت اقای دکتر من همه روز به شانتی رون و سینه مرغ میدم ولی انگار اشتهاش کم شده !!!دکتر یه نگاهی بهم انداخت و خنده ای کردو گفت بزار معاینه کنم همین که خواست بزاره پایین سگ فرار رو به قرار ترجیح میده حالا سگ بدو دختره شانتی شانتی کنان بدو.....خلاصه هضم این قضیه برام سخت بود چون این عباس اقای همسایه ما تو نون شب بچه هاش مونده .......اونوقت بعضیا از نخوردن سگشون گله مندن...
منبع :شانتی و صاحابش چه بهم میومدن!!
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت : ... صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
منبع:tebyan.net