وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

ماجرای جالب نادر شاه در راه لشگر کشی به هندوستان


داستانی جالب از نادر شاه افشارNaderShahPainting.png


نوشته اند از زمانی که نادرشاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته درراه کودکی را دیدکه به مکتب میرفت از او پرسید:پسرجان چه میخانی؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت قران    -ازکجای قران؟

-انا فتحنا...          نادر ازپاسخ اوبسیار خرسند شد وازشنیدن ایه فتح فال پیروزی زد

سپس یه سکه زر به پسر داد اما پسرک قبول نکرد نادر گفت چرا نمیگیری؟

گفت مادرم مرا میزندمیگوید تو این پول را دزدیده ای

نادر گفت به او بگو نادر داده است  پسر گفت:مادرم باور نمیکنداو میگوید نادر مردی سخاوتمند است او اگربه تو پول میداد یک سکه نمیداد زیاد میداد

حرف او بر دل نادر نشست یک مشت پول زر در دامن او ریخت

از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در ان سفر بر حریف خویش محمدشاه گرگانی پیروز شد

.

نظرات 1 + ارسال نظر
goli چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 21:55

ay dele ghafel che adamaye bahooshi voojood dashtana:|ye zarre az in hoosha age dashtim alan miliarder shode boodim:-ss

حسرت هوش نیست حسرت پول پس داری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.