این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد
این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد
نـادانـی فـرعـون
ابلیس وقتی نزد فرعون آمد
وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد .
ابلیس گفت :
هیچکس تواند که این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب ساختن ؟
فرعون گفت : نه
ابلیس به لطایف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت .
فرعون بسیار تعجب کرد و گفت : اینت استاد مردی که تویی !
ابلیس سیلیی بر گردن او زد و گفت :
مرا با این استادی به بندگی حتی قبول نکردند ،
تو با این حماقت ، دعوی خدایی چگونه می کنی ؟؟!!
سلام
قسمت دوم پستم رو نوشتم. منتظرم
در پناه خدا