وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

فرعون نادان و ادعای خدایی

نـادانـی فـرعـون
ابلیس وقتی نزد فرعون آمد
وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد .
ابلیس گفت :
هیچکس تواند که این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب ساختن ؟
فرعون گفت : نه
ابلیس به لطایف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت .
فرعون بسیار تعجب کرد و گفت : اینت استاد مردی که تویی !
ابلیس سیلیی بر گردن او زد و گفت :
مرا با این استادی به بندگی حتی قبول نکردند ،
تو با این حماقت ، دعوی خدایی چگونه می کنی ؟؟!!

نظرات 1 + ارسال نظر
زهره سادات چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 02:03 http://mahfele-khial.blogsky.com

سلام
قسمت دوم پستم رو نوشتم. منتظرم
در پناه خدا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.