وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

وبلاگ یک مرزون آبادی

این وبلاگ با هدف تعامل بین هم وطنان راه اندازی شد

جناب شیخ مرنج و مرنجان!!!!

siVhVX_521.jpg

از مرحوم حاج آقا مجتهدی نقل شد که میفرمودند:آقای آخوند از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند.

آقای نخودکی گفت: مـــرنــج و مــرنجـــان!

آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم.

ولی مرنج یعنی چی ؟ چه طور میتونم ناراحت نشم؟ مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور میتوانم نرنجم؟!

آقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی

همچنین عارف کامل مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی نیز فرمود:

«خلاصه و لبّ اخلاق در دو کلمه است : مرنج و مرنجان»

ماشینهای لوکس قدیمی و صاحبان معروفش در ایران


اگر از خودروهای گران قیمت و امروزی فوتبالیست ها و بعضی بازیگران چشم بپوشیم، هنوز هم خودروهایی قدیمی وجود دارد که آن ها را بیشتر با صاحبانش به یاد سپرده ایم. چند تا از این خودروها را ببینید:
 

صاحب این خودرو بنز، یکی از سرشناس ترین چهره های انقلاب اسلامی بود. استاد شهید مرتضی مطهری مالک این بنز بود. خودرویی که الان هم از آن نگهداری می شود و به عنوان یکی از اموال به جا مانده از این شهید گرانقدر در معرض دید عموم گذاشته شده است.
 

 پونتیاک Chieftain خودرویی که از نسل اول تولیدات دهه ۵۰ میلادی بود. صاحب آن را می شناسید؟ یکی از رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت. مرحوم دکتر محمد مصدق.
 

 


«این مسکوویچ هم مثل من است. هروقت دلش بخواهد حرکت می کند. بوق می زند. راه می رود.گاه لج می کند و اصلا حرکت نمی کند.» صاحب این جمله ها یکی از معروف ترین و محبوب ترین متفکران اسلامی است. مرحوم دکترعلی شریعتی صاحب این خودروی مسکوویچ بود. خودرویی قدیمی ساخت شوروی سابق که یکی از خاص ترین خودروهای آن روز جهان بود. موسکوویچ دکتر شریعتی به شماره شهربانی ۳۲۲۵۹ مشهد الان در موزه شریعتی تهران نگهداری می‌شود.
 


آخرین شاه قاجار، صاحب یکی از اولین  خودروهای  وارد شده به ایران بود. «رولز رویس سیلورگوست» متعلق به احمد شاه قاجار همین چند وقت پیش در نمایشگاهی از خودروهای قدیمی به نمایش درآمده بود.

 


کرایسلر C۳۰۰: این خودرو بنا به سفارش دربار سابق برای ثریا اسفندیاری همسر محمدرضا شاه پهلوی طراحی و ساخته شد. علاوه بر طرح منحصر به فرد آن مجهز به یخچال ، گرامافون و تهویه مطبوع هم بود. ضمن این که تمامی بخش های فلزی داشبورد آن با طلا آبکاری شده است.
 

.
این هم لندروور معروف شاعر و نقاش محبوب. «سهراب سپهری»با همین لندروور معروف که ماشین محبوب آن روزگار بود، ایام را می گذراند. خودرویی که حالا با نام او به یادماندنی شده است

امپاس...قمپز...ضرس قاطع...اچمز ....یعنی چی؟



، «خدایا ما را بخاطر قمپوزهایی که تابه حال در کردیم و لُغُزهایی که خواندیم ببخش و بیامرز و در آمپاس قرارنده... الهی آمیییین».شاید اگر این پیامک بامزه، یک ماه زودتر میان مردم دست به دست می شد، کسی نمی توانست زیاد از مفهومش سردربیاورد. اما وقتی  این اصظلاحات در ماه مبارک رمضان هرشب بارها و در موقعیت های مختلف، در سریال «دودکش» و از زبان شخصیت اصلی سریال شنیده می شود، خیلی زود ان را تبدیل به تکه کلام های محبوب میان مردم کرده است. اما این تکه کلام ها چه معنایی دارد و در چه مواردی گفته می شود؟


قُمپُز در کردن:
این اصظلاح از زمان جنگ دولت عثمانی با ایران مورد استفاده قرار گرفت. قمپزنوعی توپ جنگی سَرپُر بود که دولتِ امپراطوری عثمانی در جنگهایش با ایران به کار می برد. قمپز اما برخلاف توپ های جنگی دیگر، هیچ اثر تخریبی نداشت و تنها در نقاط کوهستانی شلیک می شد تا با کمک پژواک صدا در کوهستان،صدای مهیبی تولید کند و موجب رعب و وحشت سربازان ایرانی شود. این توپ گلوله ای نداشت و فقط در آن مقدار زیادی باروت می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را  با سُنبه داخل آن می کردند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود و سپس آن را شلیک می کردند. چندی بعد که ایرانیان به ماهیت دروغین و توخالی این توپ ها پی بردند، اصطلاح «قمپز در کردن» را برای ادعایی که سروصدای زیادی دارد  اما بی اثر و دروغین است به کار می بردند.


لُغُز خواندن :
در لغت نامه دهخدا، معنای لغز که از نظر دستوری «مصدر مرکب» تعریف شده، این طور بیان شده است:«بر کسی عیب گرفتن, به کنایه از کسی بد گفتن, کرکری خواندن.» اصطلاح لغز خواندن وقتی استفاده می شود که کسی از روی دشمنی یا حسادت و مدعی بودن، حرفی بزند یا از کسی بدگویی کند. هرچند گفته می شود لغز، نام دیگر علم «منطق» هم بوده است و فیلسوفان باستان علم منطق را به نام لغز می خواندند. شاید به همین دلیل باشد که لغز را کلام پیچیده و غیرقابل درک هم معنا کرده اند.


ان قُلت آوردن:
ریشه این واژه عربی از یک جمله آمده است. در واقع معنای واژه به واژه این عبارت، «اگر تو بگویی» است. این  تکه کلام وقتی به کار می رود که مخاطب سعی در ایرادگرفتن و اشکال تراشی  بیهوده از حرف های گوینده  و یا کار و عمل او را داشته باشد. آن موقع است که گوینده تذکر می دهد:«ان قلت نیار»!


آمپاس:
شاید مورد استفاده ترین اصطلاح میان تکه کلام های سریال دودکش، همین اصطلاح باشد. آمپاس از واژه آلمانی Engpass  پرفته شده و وارد زبان فارسی شده است. این واژه آلمانی در لغتنامه دهخدا به معنای تنگنا ، فشار و کار انجام شده آمده است.


آچمز :
شطرنج بازها این اصطلاح را خیلی خوب می شناسند. این اصطلاح که ریشه ترکی دارد، در شطرنج وقتی استفاده می شود که یکی از مهره های شطرنج در موقعیتی قرار می گیرد که اگر حرکت داده شود، مهره شاه در موقعیت کیش قرار می گیرد و بنابراین چاره ای ندارد جز این که یا از جایش حرکت نکند و یا این که مهره شاه به خانه های دیگر منتقل شود تا از خطر کیش دور شود. معمولا مهره هایی که در موقعیت آچمز قرار می گیرند، با همین ترفند توسط حریف از جریان بازی خارج می شوند. بنابراین اصطلاح آچمز شدن وقتی استفاده می شود که فردی در موقعیت انجام شده قرار بگیرد و چاره ای نداشته باشد جز این که کاری را به اجبار انجام دهد. معنای لغوی آچمز در زبان ترکی هم «بازنشدنی» است.


ضرس قاطع:
این اصطلاح از دو واژه تشکیل شده. ضرس به معنای دندان تیز و برنده است. اما این اصطلاح دوکلمه ای وقتی به کار می رود که بخواهند از چیزی، حرفی یا کاری با قاطعیت دفاع کنند. آن موقع است که می گویند:«به ضرس قاطع می گم ...»

منبع: مهر

لطیفه های کوتاه و جالب


شخصی نزد آیت الله بروجردی رفت و گفت: یکی از طلبه‌های شما جنسی را از مغازه من دزدیده است.
ایشان در پاسخ فرمود : « آن دزد عبا و عمامه‌ای را هم از ما برده است. »


نشسته بودند دور هم خرما می خوردند.
هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع).
بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد
همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود.
علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است
که خرماهایش را با هسته خورده.»
همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود.
(کتاب الخزائن، ملا احمد نراقی)


از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟
میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی
فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن
!!


روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود.
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .
 


می گویند یکی از هنرپیشه های هالیوود یک وقتی نامه ای نوشت به " آلبرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!
اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

 

 یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه: ای خدای من!راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست!!
ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند:
چنان لطف او شامل هرتن است / که هر بنده گوید خدای من است
چنان کار هرکس به هم ساخته / کــــه گویا به غیری نپرداخته

 

 اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که
محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز حادثه
به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده !
تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره !
خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می داره.
خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟
آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !


 مرد خودپسندی بالای سرکشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را نگاه می کرد.
مرد با غرور گفت: « بکار، بکار، که هر چه بکاری ما می خوریم
کشاورز گفت: «یونجه می کارم»


یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟ میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!


در عهد حضرت عیسی (ع) شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!

 

 پدر، پسر تنبلش را میبره کوهنوردی بعداز اینکه میرسند به اون بالای کوه باباهه به پسرش می گه بیا ببین از این بالا اون پایین چقدر زیباستپسره میگه: بابا من که از اول گفتم همون پایین بمونیم و بالا نیاییم!


 یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!


 طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای در گیر نکنه !


 به یک اسکلت میگن یه دروغ شاخ دار بگو.
می گه: توپولویم توپولو! صورتم مثل هلو!


 واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید. واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!


 طرف توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین چترش باز نمیشه ،
میگه : خب خدا رو شکر که این فقط یه مانوره !!!


 به یارو میگن: با «ابریشم» جمله بساز. میگه: هوا ابری شم خوبه!


 قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پول‌هایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی می‌فرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم!»


معتادی که در حال کشیدن سیگاره:  یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!


یه اسبه زنگ می زنه سیرک، میگه: آقا اونجا برای من کار دارین؟
مرده میگه: چه هنری داری؟
اسبه میگه: مردک مگه نمی بینی دارم حرف میزنم!


دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!


یه روز یه ترک …
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد،  او برای مردم ایران، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی…

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین و مردمانش را دوست داشت و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی…
اسمش حسین خرازی بود
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس و از دین مردمش. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزها، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز …
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به فکر شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس « یه روز یه … بود » را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ،  به  « جوک ها » و « طعنه ها » و « تمسخرها » سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی !!!


نظر فقهی مقام معظم رهبری درباره تقلید لهجه قومیت ها

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه که در روز 31 فروردین ماه برگزار شد ، در ذیل بحث «غیبت» با اشاره به رواج تقلید لهجه‌ی اقوام ایرانی از سوی برخی ، این کار را مصداق « غیبت » ندانستند لیکن تاکید کردند که چنانچه این کار از باب تمسخر باشد ، « حرام » است.

ایشان همچنین یادآور شدند: « غالب شهرهایی که لهجه های آن ها تقلید می‌شود شهرهایی هستند که مردم غیرت مند آن ها در حوادث مهم صد سال گذشته در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند و این عمل تصادفی نیست ».
شایان ذکر است جلساتِ درس « خارج فقه » حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ، به صورت منظم و سه روز در هفته ، از ساعت 7.5 صبح تشکیل می‌شود و جزء برنامه‌های ثابت ایشان از سال 69 تاکنون بوده است. در این جلسات که با حضور تقریبا 500 نفر از طلاب برگزار می‌شود ، تاکنون مباحث جهاد و قصاص به طور کامل تدریس شده و در حال حاضر ، « مکاسب محرّمه » تدریس می‌شود.
 متن این سخنان به این شرح است :
« متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجه های بعضی از ولایات تقلید می‌کنند ؛ این آیا غیبت محسوب می شود یا نه ؟
حالا این را هم من به شما عرض بکنم ؛ غالب این شهرهایی که لهجه‌های آن ها تقلید می‌شود ، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم صد سال پیش ، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد ؛ یعنی توی هیچ یک از این کتاب‌های ادبی و طنز و غیره ، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهنده‌ی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است ؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف ؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجهه‌ی با این دشمنی‌ها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقه‌ی گیلان؛ یکی از مناطق، منطقه‌ی خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند ؛ اتفاقاً سعی شده است که همین ها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید می‌شود. پس ضمناً در پرانتز ، به این نکته هم توجه داشته باشید.
این مسلماً حرام است . در حرمت این عمل هیچ شکی نیست . لکن غیبت نیست . چون قیودی که در غیبت ذکر شد - که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است - در این جا وجود ندارد . یکی از قیود ، مستور بودن بود. خب ، این مستور نیست . علاوه بر این که عیب نیست اصلاً . کسی این را به عنوان عیب ذکر می‌کند ، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند : آقا عمامه سرش است ؛ این « عمامه به سر بودن » عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر این که امر ظاهری است ، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمی‌کند ، اما مسلماً حرام است.
این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجه‌ی یک شخصی را - به عنوان اینکه لهجه‌ی او ، لهجه‌ی عموم است- تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همه‌ی اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجه‌ی عموم باشد، این میشود اهانت به همه‌ی آن جمعیت ؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند ، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد ، نه ، از یک نفر استحلال می‌کند. این بحث عیبجوئی است.
اگر چنانچه نه ، تمسخر وجود نداشت ، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام  می گیرد ، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این ، در رادیو یک گوینده‌ای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامه‌ی  رادیویی بیان میکرد ! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف می‌زد که ما می‌فهمیدیم ، هم مشهدی را مثل خود مشهدی‌ها حرف می‌زد ! نفهمیدیم بالاخره کجایی است ، نگفت آخرش هم که کجایی است ؛ گفت من ایرانی هستم.
پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما این که تقلید لهجه‌ی یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی می‌نشیند و تماشا می‌کند که تقلیدش را دارند می‌کنند. خودش هم می خندد ، خوشش می آید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آن جایی که قصد ، استهزاء باشد ، تمسخر باشد ، آن جا می‌شود محرّم .»

sandiskhor.blog.ir

تقدیم به دکتر احمدی نژاد به پاس تشکر

یادم هست سال 84 که کاندیدا شده بودی ، بعضی ها میگفتند "این کیه دیگه ؟! هرکی از خونه شون قهر کرده اومده کاندیدای ریاست جمهوری شده...".بعدها هم که دیگر رئیس جمهور بودی ، میگفتند " یعنی چی ؟! آخه رئیس جمهور اینجوری لباس میپوشه ؟! اینجوری حرف میزنه ؟! اینجوری... ؟! "

گویا بعضی هایمان باورمان شده بود (و یا شاید "شده است") و پذیرفته ایم که رئیس جمهور ، و مسئول و وزیر و وکیل باید فرق داشته باشد با مردم.باید از مردم نباشد.باید چیزی جدای از مردم باشد و از بالا نگاه کند بر آنها ، باید "رئیس" باشد...

اما تو با شعار تغییر آمده بودی. شعاری که هیچوقت آنرا بر زبان نیاوردی اما بدنبالش بودی.خود را "نوکر" میخواندی ، مسخره ات میکردند ، افتخار میکردی.بعضی انتظار داشتند به دستبوسی شان بروی ، اما سر سفره پیرزن روستایی و دستبوس پیرمرد کشاورز پیدایت می کردند.روزها و حتی سال های اول گیج کرده بودی خیلی ها را.دنیای سیاست شان را به هم ریخته بودی چون از جنس سیاست های آنها نبودی...

 

خودت میگفتی حلقه ی بسته ی مدیریتی را شکسته ای و وارد منطقه ی ممنوعه شده ای! درست است که بعد از 8 سال محترمانه و یا شاید حتی نامحترمانه از این حلقه بیرون ات کردند و ودوباره حلقه را بستند و... . اما به هر حال شکستی! شکستی خیلی تابو ها را که درست کرده بودند برایمان.شکستی خیلی بت ها را و جمع گرم خیلی ها را که به ناحق گرم شده بود ، به هم زدی...

از همان اول هم با یک بدبینی نسبت به خیلی ها سر کار آمدی.از انصاف نگذرم خیلی جاها هم این بدبینی ات نابجا بود و کار داد دستمان ، اما در کل همخوانی نداشتی با خیلی ها ، در خیلی از قاب ها نمی گنجیدی و تابع خیلی از تشریفات های من درآوردی نبودی.برای خیلی ها حقی قائل نبودی ، حقی که خودشان برای خودشان قائل بودند.حقی که ناحق بود...

میگفتی از حقوق ملت دفاع میکنم.حرفت را میزدی حتی اگر همه مخالف آن بودند.خیلی جاها اشتباه میکردی و حتی لجبازی ، اما خیلی جاها هم میخواستند مجبورت کنند که بپذیری داری اشتباه میکنی اما تو حرفت را میزدی !


از همان اول هم نگاه افراطی و دو آتیشه نداشتم نسبت تو.از همان اول هم جو گیر نشدم از خوبی هایت.خیلی به تو نقد داشته و دارم.برایم رئیس جمهور ایده آل نبودی ، اما از انصاف هم نمیگذرم.اگر ضعف داشتی و آنها را گفته و میگویم ، نقطه ی قوت هم داشته ای پس باید بگویم.

معتقد بوده و هستم که نه "شعیب بن صالح" خواندن ات حق بود و درست و نه "فراماسونر و حجتیه ای" لقب دادن ات.نه منجی یگانه ی مردم ایران بودی و نه خطرناک ترین فتنه از صدر اسلام تاکنون.

قبول دارم که از خودِ هشتاد و چهاری ات فاصله گرفتی کمی ، زاویه گرفتی چند درجه ای ، قبول دارم که این اواخر ، گاهی اوقات خودت نبودی ، حرف هایت حرف های خودت نبود ، اما هیچ وقت نتوانستم این برچسب «جریان انحرافی» را با آن غلظت و آن آب و تاب بپذیرم در موردت.معتقدم اعتقاد پاکی به امام زمان(ع) داشته و داری و بنظرم همین اعتقاد پاک بود که مورد سوء استفاده بعضی قرار گرفت و باعث شد بعضاً کاری کنی و حرفی بزنی که «انحرافی» لقب ات بدهند.نمی گویم خودت مقصر بودی که برچسب خوردی ، اما قبول کن که این اواخر بعضی اوقات «خودت» نبودی.


چقدر خوب بود اگر کمی از این رفتارهای کودکانه و قضاوت های بچه گانه مان دست برمیداشتیم.چقدر خوب بود نگاهمان انقدر صفر و صدی نبود.دنبال این نبودیم که تعیین کنیم فلان شخص سفید است یا سیاه.خوب است یا بد.اصلاً مگر می شود یک نفر سفید یا سیاه باشد مطلقاً ؟!

ای کاش هم قوت ها را ببینیم ، هم ضعف ها را...

کاش اگر با گران شدن گوجه و سیب زمینی فحش اش را به تو میدادیم ، با هسته ای شدن و صادر کننده بنزین و برق و... شدن و مقام اول سرعت پیشرفت علمی شدن در جهان و... تشکرش را نیز از تو میکردیم.

اگر به تو گیر میدادیم که چرا درِ معاونت برنامه و بودجه و کذا و کذا را تخته کردی ، از تو تقدیر هم میکردیم که معاونت علمی تاسیس کردی و چنین و چنان شد در عرصه ی علمی...

ای کاش کمی منصف بودیم.اگر وقتی تیم های ملی مان می باختند مدیران ورزشی ات را مسخره میکردیم و فحش شان میدادیم ، وقتی موفقیت هم کسب میکردند از تو و دولت ات و وزارت ورزش ات و ... میگفتیم و تشکر میکردیم نه اینکه تچکر(بخوانید تشکر) هایمان را نثار کس دیگری کنیم.

ای کاش یادمان نرود که روزی سر تعداد انگشت شمار ماسماسکی بنام سانتریفیوژ مذاکره! میکردیم و امروز چند ده هزار سانتریفیوژ در حال گردش داریم.

آری! ای کاش همه چیز را کنار هم ببینیم.

جناب دکتر ، سعی میکنم واقع نگر باشم!هم از بعضی بی تدبیری ها و تصمیم گیری های عجولانه دولت ات گله دارم و نقد و هم پرکاری و همت مضاعف ات را می ستایم.از ایران گردی هایت متشکرم.از اینکه خود را رئیس نمیدانستی که پشت میزت در تهران جا خوش کنی و مدام در سفر از این روستا به آن شهر و از آن شهر به آن استان بودی ، قدردانم.

معرفی مدیران جوان و لایق به عرصه ی مدیریتی کشور و استفاده از آنها در بالاترین سطوح مدیریتی کشور و شکستن انحصار ها را بارزه ی مثبت دولت تو میدانم و در عین حال جابجا کردن های لحظه ای و برکنار کردن های ضربتی ات ضعف مدیریتی تو به حساب می آورم.

اگر همه چیز را بدون عینک خوش بینی و بدبینی ببینیم ، نگاهمان منصفانه تر خواهد بود و نتیجه گیری مان به حق نزدیک تر.نگاهی که امام جامعه آنرا توصیه میکند و خودش در عمل و در مواجهه با مسائل مختلف آنرا نشانمان میدهد.

کاش اگر مصافحه ی نصفه و نیمه ات را مادر آن مرحوم دیدیم و از آن گفتیم ، این را هم میگفتیم و به این هم فکر میکردیم که بالاخره تو چه کرده ای در دیپلماسی ات که در آن لنگه ی دنیا مردم کشوری آزادی خواه این چنین شیفته ی منش تو که همان منش نظامی است که آن را نمایندگی میکنی ، شده اند.


جناب دکتر ، صدای اللهم عجل لولیک الفرج ات را دنیا فراموش نمیکنیم ، شجاعت و شهامت انقلابی ات در مواجهه و سرشاخ شدن با مدعیان قدرت جهانی را از یاد نخواهیم برد...


افتخار کردنت به "نوکری مردم" و سادگی و صفای دلت را از یاد نمیبریم ، لبخندها و صبر هایت در مقابل انتقاد های تند و تیز و بعضاً تخریب ها و حمله های همه جانبه را فراموش نمی کنیم ، سادگی و بی ریا بودن و رو راست بودنت با مردم را در یاد خواهیم داشت...


احمدی نژاد ؛ ریش و موی سرت سفید شد ، نماز آخر ات را نشسته و روی صندلی خواندی ، تهمت ها و توهین را به جان خریدی ، سختی و فشارهای داخلی و خارجی را تحمل کردی ، نارفیقی های رفقا را همراه داشتی و با این همه دویدی و دویدی ، کار کردی و کار کردی ، میدانم که همه را به عشقِ عشقت انجام دادی و به نیت سربازی برای او جانانه کار میکردی ، تو عاشق امام زمانت بودی و سربازی در دستگاه انقلاب و یاوری نائب برحق امام زمان را یاری امام زمان میدانستی و سمت و سوی  همه ی تلاش هایت او بود. شاید بعضی وقت ها این اعتقادت از یک طرف مورد سوء استفاده ی برخی اطرافیانت قرار میگرفت و از یک طرف مورد هجمه ی نارفیقان اما باورت را باور داریم و میفهمیم که عاشقانه میخواندی :

اللهم عجّل لولیک الفرج و العافیة والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه...



برگرفته شده از hezr85.blog.ir