در کوفه آدمى داشتیم به نام "شبث ابن ربعى" که فرمانده پیاده نظام ابن سعد در کربلا بود که برخى هم او را "شیث" خوانده اند، که خیلى تیپ جالبى دارد و نماد آدم هایى است که ایدئولوژى شان را مثل لباسشان عوض می کنند، آدم هاى سازشکار ، بى اصول، بوقلمون ، بى تقوى یا بیشعور که این تیپ آدم ها همیشه و در هر دوره اى هستند.
در سفینة البحار نقل میکند که این آقا از پولدار هاى کوفه بود، قبل از اینکه مسلمان بشود ، یک خانمى ادعاى نبوت کرد، به آن خانم ایمان آورد و شد مؤذن او، بعدا مسلمان شد.بعد سر خلافت حضرت امیر جزء کسانى بود که آمد و با امیر المؤمنین بیعت کرد و آمد در حکومت على، بعد که جریان خوارج پیش آمد، جزء خوارج شد و با على(ع) درگیر شد.بعد که مردم با امام حسن بیعت کردند، آمد با امام حسن بیعت کرد و طرف ایشان را گرفت، بعد که حکومت امام حسن سقوط کرد، شبث شد جزء افسران معاویه.بعد در کوفه جزء کسانى بود که نامه نوشتند به امام حسین که آقا! بیایید قیام کنید و رهبر ما باشید تا علیه یزید اقدام کنیم، حالا امام حسین به حرف اینها گوش کرده اند و آمده اند به سمت کوفه، همین آدم یکمرتبه میبیند هوا پس شد و جو سیاسى کوفه یکمرتبه عوض شد و شایعات و جنگ روانى و حکومت نظامى شد ، با خودش گفت من از شهر فرار کنم بروم بیرون تا در این درگیرى نباشم، طرف حسین اگر باشم که کشته میشوم، طرف اینها هم اگر باشم ، دستم به خون پسر پیغمبر آلوده می شود، بروم یک جایى گم و گور شوم، ابن زیاد آدم زرنگى بود و دستور داد این تیپ آدم ها و بزرگان را که رفته بودند در باغ هایشان مخفى شده بودند ، گوششان را بگیرند بیاورند و در کربلا فرمانده شان کنند، یعنى من نمی گذارم که این وسط دست من ، ابن زیاد، به خون حسین آلوده شود و اینها همه پاک بمانند، شبث شد فرمانده یکى از پیاده نظام هاى ابن سعد، بعد که سیدالشهداء شهید شدند و اینها حمله کردند به حرم پیغمبر و زن ها و بچه ها ، این آدم دلش میسوزد و با شمر درگیرى لفظى پیدا می کند، بعد می آید در کوفه چند مسجد می سازد به پاس خوابیدن فتنه حسین به علت نذرى که کرده بوده بابت خوابیدن فتنه حسین و حفظ حکومت یزید.بعد مختار قیام می کند علیه یزید و ابن زیاد، شبث به مختار می پیوندد، توبه می کند از کارهایش و جزء فرماندهان قیام مختار می شود.بعد "مصعب ابن زبیر" برادر عبدالله می آید و مختار را می کشد و این می شود فرمانده پلیس مصعب بن زبیر در کوفه.... این تیپ آدمها در همه انقلابها بوده اند و هستند. حسن رحیم پور ازغدی "حسین عقل سرخ ١" سال٨٠