ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف در آستانه در خانه رسول الله نشسته بودند. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) از خانه خارج شد و در کنار آنان نشست در حالى که بند کفشش پاره شده بود، آن را به على ابن ابى طالب(علیه السلام) دادند و فرمودند: (گویی می بینم)در سمت راست عرش قومى از ما (از پیروان ما) بر منابرى از نور هستند. صورتشان از نور و لباسشان نیز از نور است، درخشندگى سیماشان دیدگان بینندگان را به آنها جلب مى کند.
ابوبکر گفت: یا رسول الله آنها چه کسانى هستند؟ حضرت رسول الله سکوت کرد. سپس زبیر گفت: یا رسول الله آنها چه کسانى هستند؟ حضرت رسول الله سکوت کردند. پس عبدالرحمن گفت: یا رسول الله آنها چه کسانى هستند؟ حضرت رسول الله سکوت کرد و پاسخ نداد. آنگاه على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله آنها چه کسانى هستند؟ حضرت رسول الله فرمودند: آنها قومى هستند که در رابطه با روح الله با یکدیگر محبت مى کنند و وسیله پیوند قلبها و نزدیکى آنها روح الله است نه
به سبب بستگى و خویشاوندى و نه به خاطر اموال آنها و شیعه تو هستند و تو امام آنهایى یا على( بحارالانوار، ج 68، ص 139)